۱۳۹۲ مهر ۵, جمعه

آیا می دانید بزرگترین نیاز انسان چیست؟


نیاز روح، روح خداست 















اگر به جسم انسان هوا نرسد می میرد. اگر غذا و آب نرسد، می میرد. اگر جسم نخوابد و استراحت نكند، مرگ حتمی است و به طور كلی اگر به نیاز های جسم پاسخ داده نشود وجسم در شرایط مساعدی قرار نگیرد، بدون شك مرگ به سراغش خواهد آمد. روح و باطن انسان نیز دارای نیازهایی می باشد. احتیاجاتی شبیه به جسم، لیكن از سنخی دیگر. جریان هدایت الهی و حقیقت جاری پاسخ كاملی است به نیازها و احتیاجات جسمی، ذهنی، باطنی و روحی انسان. اگر انسان از این جریان حقیقت، از روح الهی بهره مند نباشد، و از شعاع های آن بهره نگیرد، بدون شك از باطنی بیمار و رو به موت و شاید هم مرده و پوسیده برخوردار است...
نیاز انسان به روح خدا مانند احتیاج نوزاد است به مادر... به همان میزان كه جسم  برای ادامة حیات خویش به هوا و غذا نیازمند است، روح و باطن او نیز به جریان تعالیم حق كه همانا هدایت الهی و روح ربانی است، نیازمند و محتاج می‌باشد...
برگرفته از کتاب تعالیم حق (جلد اول)

تسلیم شاه کلید عشق



بود شما در نبود شماست 

تسلیم را تمرین كنید كه این شاه كلید عشق است. در واقع كلیة احكام الهی و سفارشات دینی راهی است برای تحقق تسلیم حقیقی. زیرا آن كه در برابر خداوند تسلیم است با او یكی است و به او پیوسته. و این هدف غائی آفرینش انسان و جهان است. "با تسلیم بودن، منیت ناپدید می شود." و آنگاه كه "خودی" در میان نباشد، عشق آشكار می شود و عشق رستگاری و خوشبختی حقیقی است. در طول تاریخ، انبیاء و معملمان الهی، همین تسلیم را محور اصلی تمرین شاگردان و پیروان خود قرار داده اند. امتحانات الهی در همین راستا قرار دارند.یعنی هر لحظه عشق و تسلیم‌ما را در برابرخداوندمحك‌می‌زنند.

استاد به شاگرد خود تكلیف می دهد. تكالیف به ظاهر گوناگون. اما همة این تكالیف و اوامر در واقع روشی است برای استقرار تسلیم در فرد. این ها تمرین تسلیم است. وقتی فرد به مرحلة تسلیم رسید، در واقع شایستگی و صالحیت لازم جهت دریافت تعالیم بزرگ و تعلیم اعظم را داراست. تنها در چنین شرایطی است كه فرد مورد تأئید و منتخب خداوند و معلم الهی است. در این جا دوران آموزش ظاهری با پایان می رسد و این مرحلة تعالیم اسرار است...
    زندگی نیز روندی است جهت گسترش و استقرار تسلیم. این افزایش و تثبیت جریان الهی در زندگی است.
   انسان همه چیز دارد، همة حقیقت و كل اسرار در انسان نهفته شد. بنابراین نیاز به تقویت یا افزایش چیزی نیست، تنها لازم است كه انسان شایستگی و آمادگی كافی جهت آشكاری آنچه خداوند به او بخشیده، طبیعت الهی را كسب كند.
   مهمترین و حیاتی ترین تمرین زندگی، تسلیم و عشق است. منتخبین خداوند با واگذاری مسؤلیت های كوچك، ما را برای مسؤلیت های بزرگ آماده می كنند. با انجام صحیح تكالیف جزئی، خود را برای اجرای تكلیف بزرگ آماده می كنیم. با پذیرش و انجام وظایف فرعی،زمینة لازم برای دریافت وظیفة اصلی و نهائی فراهم می‌شود.این روشِ برخورد انبیاء و اساتید حق در آماده سازی پیروان خود جهت ظهور نور الهی و ورود به اقلیم خداوندی است.
        در كلیة نظام های الهی و ماورائی، روال چنین است كه به افراد وظایف و  مسؤلیت های كوچك تر و جزئی تر داده می شود. به مرور، بنا بر اشتیاق و ظرفیت فرد و  میزان نزدیكی اش به جریان هدایت الهی، این مسؤلیت ها و تكالیف بزرگ تر می شوند.
   با هر تكلیفی فرد در واقع تعویض خواستة خود را با ارادة شعوری برتر تمرین و تجربه می كند. هر چه تكالیف، بیشتر و بزرگ تر می شوند، فرد بیشتر از "منیت" و ارادة شخصی چشم پوشی می كند و به این ترتیب انسان به مرحلة " تسلیم كامل" نزدیك می شود...
    تسلیم بهترین تمرین است. این تمرین پرواز است. "نباشید، زیرا بودن شما در نبودن شماست. پس نبودن "من"را تمرین كنید. آنگاه كه "من" ناپدید می شود، سایه‌های "من" نیز محو می گردند. وقتی شما نباشید، سایه از شما به جا نمی ماند. "نبودن من، تنها در عشق و تسلیم است كه میسر می شود. " و در این عشق و تسلیم،  سایه ای از من باقی  نمی ماند. نه خودخواهی، خودبینی، خودپرستی. این ها را تمرین كنید كه این تمرین به قلب هدف می زند...
یكی از دلایل زندگی با اساتید حق همین محك عشق و تسلیم است. در طول دوران شاگردی، استاد در هر زمان به شكلی عشق و تسلیم ما را محك می زند. دائماً تسلیم مان را با تكالیفی كه محول می كند، عمیق تر و خالص تر می نماید. بارها منیت و خودخواهی ما را تحریك كرده و به میدان وارد می كند. سپس با رفتار و روش خود، آنچه را كه به‌ میدان كشیده تكه تكه ذوب و نابودش می كند و آنچه را كه در خود جاری شده در دیگری به جریان می اندازد. هر لحظة زندگی آزمونی است از این كه آیا دوست خداوندیم یا دشمن خدا؟ آیا بندة خدائیم یا غیر خدا؟ آیا تسلیم خدا هستیم یا غیر خدا؟...
ادامه دارد...

برگرفته از کتاب تعالیم حق (جلد اول)





زندگی انسان وابسته به نور الهی است



اگر نور برود

برای درك هر چه بیشتر لزوم و ضرورت جریان هدایت الهی و روح خدا، نقش نور را در زندگی و تمدن انسانی در نظر بگیرید. اگر نور برود چه اتفاقی می افتد؟ اگر نور برود، مرگ و وحشت بر همه چیز حكمفرما می شود. همه كور و نابینا و در گمراهی و اشتباه خواهند بود. شادی و آرامش دست نیافتنی خواهد شد.
    بیماری و مرگ همه جا را در بر خواهد گرفت. دیگر تولدی رخ   نمی دهد و هلاكت و نابودی، لحظه به لحظه چهره خود را آشكارتر می نماید. همه چیز متوقف خواهد شد،
 راكد و مرده. دیگر حیات و زندگی ممكن نیست. وجود انسان به لاشه ای گندیده "به لجنزاری مرده بدل می شود... اگر به خوبی نگاه كنید، می بینید كه در زندگی كسانی كه روح خدا و جریان حق در آن ناپیدا و نایاب شده همین علائم و نشانه ها وجود دارد. نشانه های تاریكی و ظلمت...بكوشید عاشقانه بكوشید و همت كنید تا مبادا نور الهی، روح خدا و جریان رب زندگی تان را ترك گوید و شما را تنها و سرگردان بگذارد... از دوری و خشم خداوند بترسید كه این ترس، شما را ایمنی می بخشد و خود به پناهگاهی امن مبدل می گردد.

برگرفته از کتاب تعالیم حق (جلد اول)

۱۳۹۲ شهریور ۲۴, یکشنبه

کشتی نجات- تمثیلی ربانی از ایلیا رام الله



كشتي نجات

انسان در دریای پر از امواج این دنیا رها شده. قایق کوچکش شکسته. این قایقران نابلد، دیر یا زود، بالاخره غرق شده و نابودمی گردد. در دریائی رها شده که پر از خطرات هلاک کننده است. کوسه‌ها و صخره‌ها، آبی شور و کشنده (و...) حتی اگر به فرض از یکی از این خطرات هم جان سالم به در برد، با خطر بعدی هلاک می‌شود. لحظه به لحظه نیروی او کمتر شده و به مرگ نزدیک تر می‌شود. با هرموجی بالا می‌رود و پائین می‌آید. بی اختیار و بی اراده. بازیچة امواج دریا گشته،     گرسنه و تشنه در حال نابودی در وسط دریا...
اما وقتی خوب توجه کنید، کشتی بزرگی ا در نزدیکی خود می‌بینید. از کشتی ریسمانی آویزان است که به درون آب افتاده، کشتی به سرعت در حال حرکت است. لکن به آرامی از کنار او می‌گذرد. او دو راه در پیش دارد. یا به "ریسمان لهی" چنگ زند و به کشتی نجات وارد شود، یا این که این امکان را به گمان‌های مختلف نادیده می‌گیرد...   متأسفانه زمان زیادی برای تصمیم گیری وجود ندارد، زیرا کشتی به سرعت از کنار او می‌گذرد. تنها این کشتی عظیم است که به ساحل، به آنجا که زندگی شاد و آرام و خانة اصلی در آن است می‌رود. باد و طوفان و موج‌ها هیچ اثری بر پیکراین کشتی عظیم ندارند. پس در دریا و در این طوفان هلاک کننده، تنها همین یک کشتی، راه نجات است. اگر لحظه‌ای دیر بجنبد، امکان نجات یافتن، امکان بازگشت به ساحل شاد و آرام را از دست می‌دهد. برای نجات یافتن باید ریسمان را محکم، بسیار محکم بچسبد و به هیچ قیمتی آن را رها نکند. به هیچ قیمتی. زیرا " این ریسمان" تنها راه یافتن زندگی است. لیکن بسیاری از رها شدگان در طوفان، راه دوم را بر می‌گزینند. کشتی در کنارشان است و در حال گذر، اما نسبت به آن  بی توجه‌اند. طوفان مرگبار دریا را به چشم بازی تماشا می‌کنند. ولی لحظه‌ای که به خود می‌آیند و می‌بینند، این طوفان، این امواج خروشان، نابود می‌کند و بازی نمی‌دهد، تازه به فکر کشتی نجات دهنده می‌افتند. اما افسوس که دیگر دیر است. زیرا کشتی بسیار دور شده، سرانجام این گروه نابودی، هلاک و غرق شدن است. به زندگی خود توجه کنید، این کشتی از زندگی طوفانی همه عبور خواهد کرد. این کشتی، تعالیم الهی، فرامین و قوانین الهی است. ریسمان، دست هدایت کننده و بیدار کننده است. ناخدای آن روح خداوند متعال است. در ساحل، خالق مهربان، او که زیبائی‌اش روح را به پرواز در می‌آورد، او که سرچشمة ارامش، لذت و شادی است، در انتظارشماست. خانة او در ساحل برای تک تک شما مهیاست. خانة او رستگاری و خوشبختی است.    آزادی و رهائی جز در حضور او و با اتصال به او میسر نمی‌شود. مراقب باشید، زیرا کشتی نجات از کنار شما نیز در حال گذر است. به اطرافیان نگاه  کنید، به شما نزدیک است. اگر تأخیر کنید به سرعت راه خود را می‌پیماید و دست‌نیافتنی می‌شود. شاید هم از کنارتان عبور کرده و دیگر دستیابی به آن میسر نیست. اما بدانید که راه خداوند برای عاشقان و مشتاقان او همیشه باز است.

برگرفته از کتاب تعالیم حق (جلد اول)



اژدهای هزار سر- تمثیلی از ایلیا رام الله


اژدهاي هزار سر

منیت پلید، دارای ابعاد مختلفی است. مانند اژدهایی که هزار سر دارد. از هر طرف به آن حمله کنی، از جوانب دیگری تو را در بر می‌گیرد. بازی‌های بسیاری و مکرهای مخوف و پیچیده‌ای دارد. منیت تاریک و پلید، از روح شیطانی که مکارترین و    فریبنده ترین موجودات عالم است، تعلیم می‌گیرد. و در راستای القائات آن عمل می‌کند. بنابراین به این سادگی‌ها و با این روش‌های معمول از میان نمی‌رود. نفس شیطانی گاه تا اعماق ذهن انسان ریشه دوانده است. بنابراین حتی اگر هم ظاهراً فردی موفق به‌زدودن آن در سطح ظاهری شود،  نباید از فعالیت فاسد کنندة آن در درون غفلت کند.  چطور می‌توان این اژدهای هزار سر را نابود کرد تا آن مرغ الهی، آشکار و متجلی گردد. آیا صرفاً با سعی‌وتلاش شخصی می‌توان به از میان برداشتن‌اش پرداخت؟ خیر، این امکانپذیر نیست. منیت شیطانی به قدری قدرتمند، مکار، خطرناک، مخوف و پیچیده است که در طول زندگی می‌تواند انسان تنها را بارها و بارها مجروح کرده و به دام اندازد و هلاک کند. اما خود آسیبی نبیند.    ریاضت، عبادت، سعی و تلاش و تمرین همة این‌ها بدون وجود عشق الهی و حضور خداوند بی فایده و حتی خطرناک است. برای نابودی منیت شیطانی این عصارة مکر و فریب و این معجون دروغ و نیرنگ، یگانه راه، پیروی از جریان هدایت الهی و تسلیم در برابر روح خداست. قدرت و شعور بی کران و عظمت الهی روح خداست که قادر به از میان برداشتن این اژدهای هزار سر است. تغذیه از جریان حقیقت و از نور خداوند برای منیت پلید شیطانی مانند سم و زهر است. بدون شک آن را از پا در می‌آورد.

برگرفته از کتاب تعالیم حق – جلد اول



خدا را بخوانید - تعلیمی از ایلیا میم


"بخوانید"

 خدا را بخوانید. بخوانید با زبان، با ذهن و قلب تان و آنگاه بشنوید آن را از زبان روح تان. به هنگام خواندن آگاه باشید که چه کسی را می‌خوانید؟ به یاد داشته باشید که در حضور که هستید؟  خدا را حداقل آن گونه بخوانید که انسانی بیدار، باعظمت، بینا، شنوا، و ناطق را می‌خوانید. بسیاری از مردم به گونه‌ای خدا را می‌خوانند که انگار مرده‌ای را می‌خوانند. به گونه‌ای با خداوند سخن می‌گویند که انگار فردی که وجودش خیالی است، یا در دوردست‌ها سکونت دارد. در حالی که خداوند زنده و حاضر ز خودت به تو نزدیک تر است. او هستی توست... خدا را طوری بخوانید که انتظار پاسخ اش را داشته باشید و خداوند، خوانندة خود را حتی پیش از خوانده شدن پاسخ می‌دهد. اما از راههای خودش و با روش‌های خودش، نه صرفاً آن طور که شما تصور می‌کنید. او با علائم و تغییرات، با القائات، با احساسات و اندیشه‌ها، بخشش‌ها و گرفتن‌ها (و...) پاسخ می‌دهد...  به هنگام خواندن پروردگار، آگاه باشید که خداوند از شما جدا نیست. و برای یگانگی و اتصال ذاتی عمیقاً مراقبه کنید که راه گشاست. با خنده و گریه، در خواب و بیداری، در سختی و راحتی (...) و حتی با آهنگ و آواز خدا را بخوانید. بگذارید خداوند زمزمه و زمینة کلام و نگاه شما باشد. با وجد و سرور و شور و شوق او را بخوانید. که خداوند سرور و شادی را دوست می‌دارد. در امورات و فعالیت‌ها، در مسائل و مشکلات و در فشارها و گرفتاری‌ها، او را بخوانید.  با ایمان و اعتماد او را بخوانید و همه چیز را به او بسپارید. بدانید که بدون شک پاسخ تان را می‌دهد. لیلکن آن طور که خود می داند و به شکلی که شعور بی کران و قدرت نامحدودش ایجاب می‌کند اگر تشخیص ندادید، اگر ندیدید، و اگر نشنیدید، نگوئید که نیست. زیرا این شمائید که نمی‌بینید و نمی‌شنوید. بسیاری دیده و می‌بینند. شنیده و می‌شنوند. پس عجولانه قضاوت نکنید. اکنون نیز صداها و موجودات بی شماری وجود دارند که ظاهراً نه دیده می‌شوند و نه شنیده، اما آیا این دلیل بر آن است که نیستند؟... خداوند را به گونه‌ای بخوانید که فرزندی پدر و مادر خود را، عاشقی معشوق و محبوب خود را، و بنده‌ای خالق و پروردگار خویش را می‌خواند. خدا را با عشق و حرارت بخوانید. با امید و انتظار.  خدا را در وجود خود، و در وجود دیگران، در طبیعت، در آسمان و در زمین بخوانید و صدایش بزنید. در وجود هر آنچه می‌بینید و نمی‌بینید خدا را صدا بزنید و او را بخوانید. تا در وجود همه چیز و همه کس خود را آن طور که خود می داند، آشکار سازد.  خدا را آن گونه بخوانید که روح خود را با هر دم و بازدمی و با هر نفسی خدا را بخوانید، که نفس خود نام خداوند است...

برگرفته از کتاب تعالیم حق – جلد اول

باغبان الهی- تمثیلی از ایلیا میم





باغبان
خداوند در وجود انسان دانه‌ای کاشت. دانه‌ای که همه  اسرار خلقت در آن نهفته شده و قدرت و نور خداوند در آن پنهان است. خداوند متعال، روح پاک خود را در وجود انسان نهاد. روح خداوند همان دانه است. روح خدا از او جدا نیست. مانند نور خورشیدکه از خورشید جدا نیست... امانتی بود که خداوند به کوه و جنگل و دریا، بر زمین و آسمان عرضه داشت و آنها از عظمت این امانت الهی به لرزه و وحشت افتادند و توان پذیرش آن را در خود ندیدید و لاجرم آن را نپذیرفتند. این انسان بود که امانت بزرگ خداوند را پذیرفت و خوا هان دریافت آن شد... خداوند روح خود را در انسان دمید و قلب خود را در انسان نهاد. وجود انسان مانند زمینی است که خداوند، روح و نور خود را در آن کاشته. اما این زمین، این ذهن و دل، این جان، حاصلخیزی خود را از دست داده، دانه‌ای در آن نمی‌روید. زمین وجود، پر از علف‌های هرز ترس‌ها و تردیدهاست. پر از سنگ‌های مقاومت و شرطی شدگی است. این زمین، نامساعد است، دیگر دانه‌ای در آن نمی‌روید. آنقدر آب به آن نرسیده که مرده یا حداقل نیمه جان است. به کویری مبدل شده، دانه‌ای که در این زمین است، دارد می‌میرد (هر چند روح خداوند جاودانه است و مرگ در آن راهی ندارد) یا حداقل برای ما مرده محسوب می‌شود... دانه باید شکوفا شود تا ماموریت الهی انسان به انجام برسد، اگر دانه شکوفا شود او در انسان ظهور کرده و وصل به خداوند تحقق یافته است. اما بدا به حال ما اگر نگذاریم که دانه شکوفا شود. در این صورت، عذاب الهی و لعنت خداوند، زندگی ما را برای همیشه احاطه خواهد کرد. وای بر حال ما اگر این امانت بزرگ را قلب خداوند را به او بازنگردا نیم و یا در حالی که بیمار یا مرده است آن را بازپس دهیم. این عزیزترین نزد خداوند قادر و قهار است. اگر این امانت عزیز و دوست داشتنی خداوند را شکوفا شده به او بازگردانیم، او را بسیار شاد کرده‌ایم، او نیز شادی و سرور بی حد خود را به ما هدیه می‌دهد، و اگر در نگهداری این امانت بزرگ نکوشیم، عذاب و سختی از زمین و آسمان‌ها ما را احاطه خوا هند کرد تا نتیجه  پیمان شکنی و خیانت در مانت الهی را به ما نشان دهند... اینجا چه خبر است؟ ساده است، د انه‌هایی در زمینی  نامساعد کاشته شده، زمینی فاسد و خراب (جسم، ذهن و قلب ما) نه آبی، نه نور و گرمایی، نه تغذیه‌ای... اما باغبانی مهربان، معلم الهی، از راه می‌رسد، باغبان، علف‌های هرز، سنگ‌ها، حشرات و کرم‌های مضر را از زمین جدا می‌کند، به زمین آب می‌دهد، نور می رساند، خاک آن را تقویت می‌کند و به این ترتیب دانه شکوفا می‌شود، بعد از جوانه زدن، باغبان باز هم این نهال را پرورش می‌دهد و نگهداری می‌کند تا روزی که نهال کاملاً بارور شود و به ثمر برسد... باغبان همان استاد است که بوسیله  تعالیم الهی، زمین نامساعد وجود ما را حاصلخیز و مستعد می‌کند، بوسیله  انتقال جریان آگاهی و بیداری، این زمین را زنده می‌کند، او طبیعت الهی را در وجود ما شکوفا کرده و موانع ظهور عشق و خداوند را در ما از میان بر می‌دارد... رستگاری و خوشبختی، تنها زمانی حاصل می‌شود که این دانه شکوفا شود. خداوند در این دانه پنهان است، دنیایی بی حدو مرز در این دانه پنهان است، بهشت حقیقی در دل این دانه نهفته شده، پس در شکوفایی آن بکوشید. بسیار بکشید...
برگرفته از کتاب تعالیم حق – جلد اول