(نامه یکی از اعضای
جمعیت ال یاسین به رهبر جمهوری اسلامی)
اشاره: متنی که در پی میآید توسط
اقای محمد اصغری نیا مسئول بخش اقتصادی جمعیت ال یاسین، در قالب نامهای خطاب به
رهبری به تاریخ تیر ماه 1387 نگاشته شده است. این نامه و فیلم افشاگرانه دیگری، پس از آن تهیه شد که محمد اصغری نیا
مدتی مدید را در بند 209 زندان انفرادی اوین تحت فشار قرار داشت تا از همراهی خود
با استاد ایلیا و تعالیم ایشان دست بکشد. نامبرده طی دوره زندان و همچنین پس از
آزادی تحت فشار شدید قرار داشت تا جلوی دوربین سیستم امنیتی، بر اتهامات واهی و
دروغین عدیده علیه ایلیا میم (پیمان فتاحی) صحه بگذارد و نقش یک تواب را بازی کند.
اسم من محمد اصغری نیا، مهندس سخت افزار کامپیوتر و مدیر
مسئول
نشریۀ تفکری حرکت دهندگان ـ اولين نشريه در زمينۀ دانش تخصصي تفكر هستم. ادارۀ
اديان از من خواسته است شهادت دروغ بدهم و مرا تحت فشار گذاشته است كه از معلم خود
شكايت كنم و به دروغ به او نسبت شيادي و كلاهبرداري بدهم. آنها مدتها بود از من
میخواستند كه در بارۀ استاد ايليا «ميم» طرح اتهام دروغين كنم و به او نسبت كذب و
خلاف بدهم. من هم مثل دهها هزار نفر از جوانان و تحصیل کردگان اين مملكت، یکی از
شاگردان استاد ایلیا «میم» هستم. تعداد زیادی از شاگردان استاد دارای مؤسسات
فرهنگی و
NGOهای مختلف در
زمینه های علمی، فرهنگی، معنوی، زیست محیطی، آموزشی، مؤسسات انتشاراتی و نشریات
هستند و من هم یکی از این افراد هستم. در این حرکت که با رهبری و هدایت استاد
ایلیا «میم» صورت ميگرفت، من مسئول امور
مالی و اقتصادی حرکت بودم و همیشه هر گونه فعالیت اقتصادی یا تبادل مالی زیرنظر من
انجام می شده است. در واقع، اعتماد استاد به من به حدی بوده که در این زمینه همه
چیز را در اختیار گروه اقتصادی که من در رأس آن هستم قرار داده و خودش در این
زمینه دخالتی نکرده و دخالتی نداشتهاند. در خرداد 1386 بعد از سالها تهدید و خط و نشان کشیدن به منزل ایلیا ریختند و او را دستگیر کردند. چند روز بعد هم مرا به همراه چند نفر دیگر از شاگردان استاد دستگیر کردند. مرا بعنوان مسئول کل امور اقتصادی حرکت دستگیر کردند. اتهام من اقدام بر علیه امنیت ملی از طریق توهین به مقدسات... بود که البته هیچ وقت معنی این اتهام را نفهمیدم.
در مدتی که در زندان امنیتی 209 بودم به شکلهای مختلف تحت شستشوی مغزی قرار گرفتم تا به معلم و استادم، ایلیا «میم» خیانت کنم. به شکل های مختلف او را ترور شخصیت میکردند، به او دروغ ميبستند و تخریباش میکردند. اسناد زیادی بر علیه استاد جعل شده بود که هر کسی استاد را ميشناخت بلافاصله به جعلی بودن این اسناد و صحنه سازی بودن کل داستان پی ميبرد. بخش عمدۀ بازجویی های من در بارۀ مسائل اقتصادی نبود چون در این زمینه همه چیز شفاف و روشن بود بلکه بخش عمدۀ بازجویی های من در بارۀ خود ایلیا و ویژگی های فردی او بود. آنها به دنبال این ميگشتند که به هر قیمتی و هرطور که شده ایلیا را تخریب کنند. هم در ذهن من هم در ذهن شاگردان دیگر و هم برای همۀ مردم. دروغ و جعلی بودن دلایل و اسناد اهمیتی نداشت و فقط یک چیز مهم بود، تخریب شخصیت استاد و اینکه مردم او را قبول نداشته باشند.
شرط آزادی و خلاص شدن ما بدون اینکه در مرحلۀ اول مستقیماً گفته شود یک چیز بود، انکار حقایقی که در بارۀ معلم خود ميدانستیم و قبول کردن دروغهایی که آنها دربارۀ استاد ميساختند. تقریباً همۀ بازجوییها با شستشوی مغزی در جهت تخریب استاد همراه بود. روش اصلی شستشو استفاده از فشار روانی و جعل و مونتاژ کاری بود. حتی حرفها هم مونتاژ شده بود. مثلاً چهار نکتۀ بسیار روشن و خوب را از طریق حذف یک نکتۀ کلیدی و اساسی مطرح میکردند و بعد آن چهار نکته کاملاً تاریک ميشد. به هر حال من باید چیزهایی را که یاد گرفته بودم انکار میکردم. تأثیرات بسیار زیاد و بسیار خوب استاد را در زندگی خودم و بقیه انکار میکردم، همۀ چیزهایی را که طی سالها دیده بودم و صدها چیزی که تجربه کرده بودم، انکار میکردم تا بلکه مسئلهام حل ميشد. البته من انکار نکردم فقط اعتقادات اصلیام را طی جلسات متعدد تفتیش عقاید، مخفی کردم و در نهایت بعد از نزدیک به دو ماه ماندن در سلول انفرادی، از زندان امنیتی 209 آزاد شدم. فعالیت مالی ما آنقدر محدود، شفاف و ساده بود که محل تردید و ابهامی وجود نداشت. همۀ چیزهایی که در بارۀ استاد شایعه کرده بودند، مطلقاً کذب و دروغ بود. از نظر مالی هم همۀ ما ميدانستیم که این حرفها تماماً دروغ و برای تخریب شخصیت استاد است. استاد حتی از کسی هم هدیه نمی گرفت و اگر کسانی تأکید داشتند که هدیه ای بدهند به ما یعنی واحد امداد تحویل ميدادند، و رسید میگرفتند و در آن رسید همه چیز اعم از انگیزۀ هدیه، چگونگی تهیۀ مبلغ آن و دیگر مؤلفهها قید ميگردید. در طول ده دوازده سال گذشته، ما حتی این پولها را هم مصرف نکرده ایم بلکه اکثراً در بانک بوده. از طرفی جمع کل این مبلغ ناچیز است. استاد هیچ هدیهای را به راحتی قبول نمیکرد و گاهی برای قبول یک هدیۀ کوچک ممکن بود بعد از سالها تصمیم بگیرد.
مواردی که ما مجاز بودیم از منبع مالی استفاده کنیم محدود بود. مواردی مثل کمک به افرادی که راههای دیگری برای کمک به آنها وجود نداشت چه در بین شاگردان استاد و چه در سطح جامعه، تأمین مخارج اضطراری کسانی که همۀ زمان خود را صرف تحقیقات و کارهای مطالعاتی و تفکراتی میکردند و منبع دیگری نداشتند. استاد گفته بودند که هر کس هدیه اش را خواست به او پس بدهید. و ما حتی بعد از گذشت ده دوازده سال میتوانستیم هر هدیه ای را پس بدهیم. حتی یک نفر بعد از حدود هفت سال آمد و گفت چیزی را که هفت سال پیش دادهام را به من برگردانید و ما هدیۀ او را بی کم و کاست به او برگرداندیم. البته این فرد در یک روزنامه و با تحریکات افراد دیگر به استاد توهین کرده بود که وقتی متوجه شدند، همه چیز سر جای خودش است. آن داستان هم نتوانست ادامه پیدا کند و آنجا هم تهمتها دروغ از آب درآمدند.
در واقع هر کسی که استاد را ميشناخت با شنیدن این حرفها او را بیشتر باور میکرد و ارتباطش با استاد قویتر ميشد. وقتی این دروغ را در آن روزنامه نوشتند، استقبال مردم و جوانان تا مدتها بعد از استاد بیشتر شد. دروغ بودن این حرفها مثل این بود که مثلاً تلاش کنند به کسی القاء کنند نور یعنی تاریکی و تاریکی یعنی نور. همۀ ما استاد را سالها تجربه کردهایم. او دهها هزار نفر را در این سالها به خدا پیوند داده است. خدا را به زندگی دهها هزار نفر بازگردانده است. هزاران نفر را با تفکر و تحقیق آشنا کرده است. صدها متفکر، محقق، نویسنده و مدرس پرورش داده است. استاد به زندگی دهها هزار نفر، معنا داده است. به آنها هدف و هویت داده است بنابراین کذب بودن این حرفها برای کسانی که او را ميشناسند نیازی به تفکر و تحلیل ندارد. بعد از آزادی من از زندان، به من گفتند تعهد بده که با بقیۀ شاگردان استاد ارتباط نداشته باشی، من هم حاضر نشدم امضاء کنم اما آزاد شدم. چند ماه بعد، استاد ایلیا «میم» هم بعد از حدود شش ماه انفرادی از زندان خارج شد. بعد از خروج استاد از زندان 209، من چند بار دیگر به ادارۀ ادیان احضار شدم. ابتدا آنها از من خواستند که با استاد ارتباطی نداشته باشم و من از آنها خواستم تکلیف مبلغي را که دست آنهاست و ما خودمان امانت به آنها دادهایم روشن کنند. این مبلغ مربوط به افرادی دیگر ميشد اما آنها بعنوان اهرم فشار پولها را نگه داشتند. در این چند ماه چند بار دیگر هم به ادارۀ ادیان احضار شدم. خواستۀ اصلی آنها از من این است که دربارۀ استاد شهادت دروغ بدهم. آنها ميگویند بیا و از استاد شکایت کن و بگو او به زور از تو و بقیه چک گرفته است. در حالی که واقعیت عکس این است. ما اگر به زور هم به استاد چک ميدادیم قبول نمیکرد و اگر هم کسی ميخواست در بارۀ یک تضمین مالی چک بدهد، به گروه اقتصادی و رأساً به من ميداد و ما هم اگر با این درخواست مواجه ميشدیم که چیزی را پس بدهیم فوراً پس ميدادیم. آنها ميگویند که من به دروغ بگویم که استاد از ما به زور چک گرفته است اما واقعیت این است كه ایشان نه به زور نه به نرمی از هیچ کس هیچ سندی نگرفته است. الان روزهاست که من تحت فشار هستم که از استاد شکایت کنم و به دروغ بگویم که استاد شیاد و کلاهبردار است. اگر من این شکایت کذب را از استاد بکنم، ظاهراً دیگر زندان نمیروم. آنها میگویند بیا با مشاوران حقوقی ما حرف بزن تا راهنماییات کنند که چه بنویسی. حالا هم مأمور ادارۀ ادیان هر یکی دو روز تماس ميگیرد و از من میخواهد که بیایم و این شکایت دروغ را طرح کنم و شهادت دروغ بدهم و به جریان تخریب شخصیتی استاد بپیوندم. ظاهراً خیلیها از طرف ادارۀ ادیان ماههاست با داستان مشابهی روبرو هستند. حتی از ماهها قبل از دستگیری استاد در روزنامهها فراخوان میکردند که بیایید از استاد رامالله شکایت کنید، اما کسی نمیرفت. بعد از دستگیری او هم فشارها به تعداد زیادی از شاگردان استاد و مردم بیشتر و بیشتر شد تا هر طور که شده بیایند و از استاد شکایت کنند. من گزارشهای زیادی در این باره از دوستان مختلف شنیدهام که بعضی از آنها باور کردنی نیست و بهتر ميدانم خود آنها که در مرکز واقعه قرار داشتهاند تعریف کنند. حتي شنيدهام كه بعضي از افراد خانواده ايشان هم تحت فشار قرار گرفتهاند تا اين كار را بكنند. فکر نمیکنم در طول تاریخ تا این حد جعل سند، تهمت دروغ، شایعهسازی و مونتاژکاری دربارۀ کسی انجام شده باشد. چند ماه پیش آنها یک وبلاگ بسیار توهینآميز به نام ایلیا 74 در بارۀ استاد راهاندازی کردند. تا آن زمان شاگردان استاد از اینکه استاد را در رسانهها و اینترنت مطرح و معرفی کنند منع شده بودند اما بعد از این جرقه، سیل وبلاگها و سایتهای حامی استاد در اینترنت شروع شده که همین امروز میتوانید سری به اینترنت بزنید و ببینید چه خبر است. بعضی از دوستان ما ميگویند که برای ما فیلمها و عکسهای مونتاژ شدهای از استاد پخش کردهاند تا بلکه از طریق تخریب شخصیت او ما را از همراهی با ایشان بازدارند. ميگویند با فیلمهای خانوادگی ایشان هم همین کار را کردهاند.
آخرین باری که مرا به ادارۀ ادیان احضار کردند به برادر ایشان که او هم مدتی قبل از 209 آزاد شده بود و به دلیل جانباز بودن فوت کرده بود کلی بد و بیراه گفتند. به برادر دیگر ایشان هم که در 209 بود کلی تهمت زدند. در اين جلسه با چربزباني و خوشرويي تصنعي با من برخورد كردند. برايم قهوۀ مخصوص آوردند و از من پذيرايي كردند. سپس به خانوادۀ قبلي استاد يعني برادران و خواهران ايشان حملهور شدند و شروع به بدگويي و توهين در بارۀ خانوادۀ ايشان كردند. بعد مثل بارهاي قبل به خود استاد توهين كردند و تلاش كردند او را تخريب كنند و دست آخر از من خواستند تا براي تنظيم يك شكايت دروغ و طرح يك تهمت كذب با مشاور حقوقي اداره صحبت كنم.
متاسفانه ادارۀ ادیان همۀ این کارها را به اسم اسلام و حکومت اسلامی و به اسم حاکمیت اسلامی و امام زمان انجام ميدهد. در جلسات بازجویی و در جلسات احضارهای بعد از بازجویی مدام میگفتند که ما حاکمیت اسلامی هستیم. ما یعنی حکومت و برای همۀ شاگردان استاد موضوع اینطور جا افتاده که اینها همانطور که خودشان تأکید دارند، همان حکومت اسلامی هستند به همين دليل بسياري از جوانان و مردمي كه از شاگردان استاد هستند بدبين و زخم خورده شدهاند. اما من و کسانی که از نزدیک با عملکرد این اداره آشنا هستیم بخوبی ميدانیم که این حرکات خودسرانه که آنها به حکومت نسبت ميدهند ارتباطی با حکومت اسلامی و حاکمیت اسلامی ندارد بلکه سوءاستفاده از نام اسلام و امام زمان و نظام اسلامی است. حکومت اسلامی حافظ آبرو و حیثیت مردم است اما ادارۀ ادیان در این ماهها با تمام قوا و از همۀ راههای ممکن تلاش کرده است آبرو و حیثیت استاد را با توسل به انواع دروغها و جعلها و صحنهسازيها و جوسازیهای کاذب از بین ببرد. من شنیدهام که حتی از مکالمات استاد با فرزند سه سالهشان هم به شکلهای دیگری بهرهبرداری شده است و این صداها به صورت دیگری مونتاژ شدهاند. قرار است که اگر من حرفی در این باره بزنم و حقیقت را بگویم که در این چند دقیقه آن را بیان کردم، مرا دوباره به زندان ببرند.
از یازده سال قبل دهها هزار تن از شاگردان استاد حامی نظام اسلامی بودهاند اما بعد از دستگیری استاد به اتهام سخنرانیهای یازده سال قبل او و به اتهام واهی فرقهسازی، همۀ این جوانان بدبین و گریزان شدهاند. آنها به چشم خود دیدهاند که چطور به نام خدا و اسلام و حکومت اسلامی، با صدها دروغ و جعل و مونتاژ و به ناجوانمردانهترین شکل ممکن، ادارۀ اديان شخصیت معلم محبوب آنها را تخریب کرده است و سعی کرده که با استفاده از هر دروغ و نیرنگی او را بی آبرو و بی اعتبار کند. به ما گفتهاند که حکومت به استاد اجازه نميدهد با مردم ارتباط داشته باشد، گفتهاند هر چیزی که استاد دارد توقیف است و جزء اموال حکومت اسلامی است، گفتهاند تا زمانی که استاد علناً خود را و گذشتۀ خود را انکار نکند با حبس سنگین و اعدام خود و شاگردانش مواجه است...
محمد اصغری نیا
تیر ماه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت
تیر ماه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت
مطالب
مرتبط:
بازخوانی بخش دیگری از تفتیش
های ایلیا میم در زندان (نامه یکی از شاگردان ایلیا میم به رهبری در سال 88)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
ایلیا ،ایلیا رام الله ، ایلیا میم ، پیمان فتاحی ،جمعیت ال یاسین، الیاس رام الله ،فتاحی، ال یاسین ،استاد ایلیا ،ضد فرقه ، ایلیا میم رام الله، رام الله